این داستان منه:
یک دانشمند در حال کار بر روی یک وسیله ارتباط با جهانی دیگر است.در واقع
سعی می کند که دروازه ای به آنجا ایجاد کند.پس از اینکه ساخت دستگاه تمام
می شود به دلیل مسائل امنیتی دستگاه را به طور مخفیانه آزمایش می کنند.اما
این مسئله لو می رود و قبل از شروع آزمایش گروهی نا شناس به آنجا می آیند
و دستگاه را می دزدند.این دانشمند به یک کماندو که درجه اش سرگردی است خبر
می دهد و کماندو هم سعی می کند از رئیسش گروهی را بگیرد تا با سرپرستی آن
گروه دوباره دستگاه را به دست آوردند.
اما مافوق او بعد از دادن خبر لو رفتن گروه سارق دستگاه به او پیشنهاد می
دهد که خودش به تنهایی با تغییر چهره به گروه آنها نفوذ کند و بعد دستگاه
را به دست آورد.
مرحله ای پیشنهادی از طرف من:
نفوذ به گروه
اطلاعات به دست آمده نشان می دهد که آنها هر چند وقت
یک بار یک مسابقه اتومبیل رانی برگذار می کنند.این مسابقات هر بار در یک
جا است.به نفر اول مسابقه پیشنهاد همکاری در گروهشان را می دهند و در
صورتی که شخص مورد نظر قبول نکند او را می کشند.به همین دلیل هم آنها
مسابقات را هر دو هفته یک بار و هر بار یک کشور برگزار می کنند.
او باید زیر دست مربی ای که مافوقش به او معرفی کرده تمرینات سختی را
انجام دهد و بعد به محل برگزاری مسابقه برود تا با برنده شدن وارد گروه
آنها شود.
منتظر نظراتتون هستم.